يکي بايد پيدا شود که شاعرِ نسلِ ما باشد. يکي که به جايِ غزل و قصيده و دوبيتي، رباعي برايمان بسرايد:
«بهرام که گور ميگرفتي همه عمر
ديدي که چگونه گور بهرام گرفت؟»
يکي که مثنوي بسرايد بر وزنِ فعولٌ فعولٌ فعولٌ فعل:
«بخواهد هم از تو پدر کينِ من
چو بيند که خشت است بالينِ من»
يکي که به جايِ «دخترانِ دشت» از دختران و پسرانِ شهر بسرايد و «از زخمِ قلبِ» ندا و سهراب. يکي که از ترانه و محسن بگويد، که نگذارد اينها از يادمان برود. يکي که در شعرهايش خط-به-خط و کلمه-به-کلمه بستايد آنها را که چنين ستودني بودند و آنها را که چنين استوارند. از احمد و عيسي و مصطفي و مجيد و هنگامه و بهاره بگويد.
يکي که به يادمان بياورد دوباره
که ستايش از آنِ ماست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر