موضوع دوم اين است که مردسالاري زن ستيزي نيست و جدايِ از آن است. مردسالاري اساساً مفهومي ماقبلِ مدرن است، اما زن ستيزي مفهوميست مدرن و مربوط به عصرِ صنعت.
همان طور که گفتم، مردسالاري در اصل روش و سياستِ حمايت از «زن» به عنوانِ موجودي ارزشمندتر است: مردان به جنگ ميروند و کشته ميشوند تا امنيتِ زايش براي زنان فراهم آيد. اين حمايت -به شکل انتزاعي خود- نسبتي با زنستيزي ندارد. اگر زن بايد در خانه بماند، و بايد پوشيده باشد -در دنياي قديم- به معناي به خطر نينداختنِ اوست، نه دشمني با او. با فرا رسيدنِ عصرِ صنعت و گسترشِ امنيتِ عمومي به واسطهي دولتِ مدرن است که به آرامي نقشِ حمايتيِ مرد رو به افول ميگذارد. در اين هنگام زنان خواهانِ سهمي برابر در ادارهي جامعه ميشوند و ميخواهند نقش «زاينده»ي صرف بودن را کنار گذارند. همين جاست که نخستين نشانههاي «زن ستيزي» آشکار ميشود. زن که تا ديروز پرده نشين بوده و موجودي نيازمند حمايت و حفاظت، در سپرِ حمايتِ قانون و امنيتي که از دولتِ مدرن بر آمده است، رقيبِ قدرتِ مطلقِ مرد ميشود. اين جاست که اين حمايت و حفاظتِ تاريخي از سويِ مردان بهانهاي ميشود براي به خانه راندنِ رقيبِ تازه، و از سويِ زنان نشانهاي ميشود از ستيز.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر