۱۹ آبان ۱۳۸۷

عمو زنجير باف

- بيا بريم شهر
- کدوم شهر؟
- همون شهري که خُل بسيار داره
- آي بله!

- گشتِ ارشاد به من هم کار داره
- آي بله!

حرفِ زورش را ببين
جاده‌ي دورش را ببين
هاله‌ي نورش را ببين

- عمو محمود مگر آزار داره
- آي بله!

۳ نظر:

ناشناس گفت...

هممون دچار زندگی روزمره شدیم ، فکر و ذکرمون شده کار ، درس ، خوراک ، پوشاک ، تفریح و . . .
خیلی چیزای مهم هست که براشون وقت نداریم ، بی خیال شدیم و فقط از شرایط گله می کنیم ،
انگار دنیای بیرون از ما و خود ما دو تا چیز جدا از همن ، اونوقت شرایطمون میشه اینی که هست ،
ناراحت کننده اس ولی شاید این شرایط نتیجه ی بی حوصلگی و عدم مسؤولیت پذیری خود ما باشه . . .
اینا رو گفتم که در آخر اینو بگم :
مطلبی رو توی وبلاگم به بحث گذاشتم ، اگه اهل این هستی که در مورد مسایل جدی زندگی وقت بذاری و در موردشون فکر کنی ، خوشحال می شم در نظر سنجیش و بحث در موردش شرکت کنی . . .

ناشناس گفت...

خیلی با حال بود

آقای دلگرم گفت...

حاجی، اگر یک روز این اصالت (اوریجینالیتی‌)ات رو از دست بدی، سوزناک‌ترین مرثیه‌ی قرن رو برات خواهم نوشت!