۱۵ شهریور ۱۳۸۷

رنديِ خيامي و حافظي

«من بنده‌ي آن دم‌ام که ساقي گويد
يک جامِ دگر بگير و من نتوانم»

راستي چه شد که آن رنديِ بي‌حساب و سرکشِ خيام به اين رنديِ معتدل و محافظه‌کار حافظ رسيد؟

«صوفي ار باده به اندازه خورد، نوش‌اش باد!
ور نه، انديشه‌ي اين کار فراموش‌اش باد!»

۴ نظر:

ناشناس گفت...

گویند که حضرت حافظ دمی با خیام نشست و اور دوز نمود و توبه کار گردید .
؛)

Loobia گفت...

اصل تقیه

ناشناس گفت...

مستفیض شدیم استاد ! :-)

آقای دلگرم گفت...

عشق دردانه است و من غواص و دریا میکده/ سر فرو بردم در آنجا تا کجا سر بر کنم

آن تلخ وَش که صوفی، ام‌الخبائثش خواند/اشحی لنا و اهلی، من قبله‌العذارا (حدیث ام‌الخبائث از شخص پیامبره!)

می خور که هر که آخر کار جهان بدید/از غم سبک برآمد و رطل گران گرفت

شراب تلخ می‌خواهم که مردافکن بود زورش/که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش

مهل که روز وفاتم به خاک بسپارند/مرا به میکده بر، در خم شراب انداز

شراب و عیش نهان چیست کار بی‌بنیاد/زدیم بر صف رندان و هر چه بادا باد

لبش می‌بوسم و در می‌کشم می/به آب زندگانی برده‌ام پی (اینجا به خضر پیامبر خدا و آب زمزم کنایه زده!)


بالام جان، ایده خوب بود، حیف که درست نبود!

هر دو این شاعرها رو تو قبرستون مسلمونا راه ندادن، بعد از مرگ هم لعنت ملت، خلعتشون بود تا همین اواخر!

بخصوص توجه کن که حافظ بعضی از شعرها رو تو دوره‌ی امیر مظفر گفته که از اینی که امروز گرفتارشیم هم بدتر بوده، و از همه مهمتر حافظ شعرهاشو تو دوره‌ی حیاتش منتشر کرده، بر خلاف خیام که اصلاً شهرت شاعری نداشته...

تم وبلاگت فایرفاکس پسند نیست، آن را به «فاکس» می‌دهد! فکری به حال ما کن!

در هر حال، بهت علاقمندم!