دربارهي پستِ وبلاگِ مهدي خزعلي: اینشتین اسلام را کاملترین و معقولترین دین می دانست
و نقد و جوابيهاش: قدردانی و انتقاد و پاسخ من به مطلب اینشتین
از شواهدِ ساختگي بودنِ محتواي متن اول، من فقط دو تا را مينويسم که دربارهي بخشِ مربوط به فيزيک است. دربارهي بخشِ پليسيِ متن فعلاً حرفي نميزنم.
اول معراجِ محمد و بازگشتاش: با توصيفي که شده جملهي «در حال ریختن روی زمین است» را به نسبيت ربط دادهاند. نسبيت را يک لحظه رها کنيد. شتابي که بنا به قانونِ دومِ نيوتون لازم است تا محمد در چنين زمانِ کوتاهي به سرعتِ نور برسد و دوباره به سرعتِ صفر برگردد، از تحملِ جسمِ انساني خارج است. ارادهي الهي در کار بوده؟ خوب چرا از فيزيک و از اينشتين خرج ميکنيد؟ از اول همين را بگوييد و خيالِ همه را راحت کنيد.
دوم دربارهي معادِ جسماني: فاجعهي استدلال در اين يکي حتي بدتر است. تجزيه شدنِ جسدِ انسان بعد از مرگ، واکنشي شيمياييست نه تبديلِ ماده به انرژي، که به آن معادلهي معروفِ E=mc2 ربطي پيدا کند.
اگر من با اين سوادِ کم در فيزيک ميتوانم به اين سادگي اشکالِ اين استدلال را برملا کنم، چطور اينشتين چنين استدلالِ ضعيفي کرده؟ دو حالت ممکن است: يا متن جعليست و اينشتين چنين نگفته، يا اينشتين چنان خرف شده که نه تنها نسبيت، بلکه قوانينِ حرکت و ترموديناميک را از خاطر برده است. من طرفدارِ حالتِ اولام؛ اما متأسفانه شواهدي هم براي حالتِ دوم هست: ماجراي ثابتِ کيهاني در نسبيتِ عام و ماجراي مخالفتِ متعصبانه با مکانيکِ کوانتومي. انتخاب با خودِ شما.
دربارهي متن دوم
گفتهايد «چه اشکالی دارد که اینشتین در باره فرضیه نسبیت که دنیا باورش نداشت در احادیث شیعی شاهد مثالی یافته و معجب شده و ایمان بیاورد؟!»
اولاً دنياي فيزيک همان موقع هم نسبيت را پذيرفته بود، البته نه نسبيت به روايتِ اينشتين، بلکه نسبيت به روايتِ هابل و ديگران را. مؤلف مرده بود.
ثانياً هيچ اشکالي ندارد که چنين بشود؛ به شرطي که چنين شده باشد! آرزوي شماي شيعه مذهب ربطي به نظرِ اينشتين ندارد. اينشتين يک يهوديِ متعصب بود و البته همان طور که در متن آمده باورهاي قرص-و-محکمِ الهي داشت که تا پايانِ عمر به آنها وفادار بود. شما هم لازم نيست براي زدنِ زيرآبِ يهوديها چنين داستاني سرِ هم کنيد. همين ماجرايي که اينشتين سرِ نسبيت و کوانتم در آورد براي هفت پشتشان بس است.
جناب آقاي خزعلي
مسألهي شخصِ من مخالفت با دين نيست. موضوع اتفاقاً دفاعِ بد و پر اشکال از همان دين است. ربطي هم به متدين بودنِ شما و لامذهب بودنِ من ندارد. من هم با مذهبي بودنِ جامعهي ايران موافقام، اما مطمئنام چنين استدلالهايي به سود مذهب نيست.
بدنهي غير مذهبي جنبشِ سبز هم به نظرِ من تنها به دنبالِ حذفِ کردنِ دين از سياست است، نه حذفِ دين از زندگيِ مردم، و به عنوانِ عضوي از اين اين بخشِ جنبش از بخشِ مذهبي و دينمدارِ آن انتظارِ رعايتِ قواعدِ عقلِ سليم و منطق در استدلال را دارم. اگر ميخواهيد کمکي به جنبش -و به دين- بکنيد، به جايِ انتشارِ چنين دروغهايي آن چه را که در دين اسلام با انسانيت و حقوقِ بشر سازگار است به مردم معرفي کنيد تا جلوي سوء استفادهها گرفته شود.
متشکرم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر